خوش به حالت ادم .........خودت بود و حوایت ........کسی نبود که حوایت را هوایی کند

 

خلاقیتـــــــــــــــــــــــــ

   لووووول

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند /معنی کور شدن را گره ها می فهمند /سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین /قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند /یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن /چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند /آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا /مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند /نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا /قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
 

لحظه هایی هستند /که هستیم /چه تنها ، چه در جمع /اما خودمان نیستیم /انگار روحمان می رود /همانجا که می خواهد /بی صدا /بی هیاهو /همان لحظه هایی که /راننده ی آژانس میگوید رسیدین /فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟ /راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی /و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟ /ساعتهایی که /شنیدیم و نفهمیدیم /خواندیم و نفهمیدیم /دیدیم و نفهمیدیم /و تلویزیون خودش خاموش شد /آهنگ بار دهم تکرار شد /هوا روشن شد /تاریک شد /چایی سرد شد /غذا یخ کرد /در یخچال باز ماند /و در خانه را قفل نکردیم /و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه /و کی گریه هایمان بند آمد /و /کی عوض شدیم /کی دیگر نترسیدیم /از ته دل نخندیدیم /و دل نبستیم /و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم /و موهای سرمان سفید /و از آرزوهایمان کی گذشتیم /" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "

تعداد صفحات : 2

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد